یاس کبود۱۴

افتخارم سربازی مولا است. سعی می کنم آنچه را در وبلاگم منتشر می شود به قلم و نوشته خودم باشد، مگر در مواردی اندک. انشالله این نوشته ها مورد رضایت مولایم قرار بگیرد و قدمی هرچند کوچک برای زمینه سازی ظهور باشد.
  • بهار ما تویی یابن الحسن 
  • ورود 
  • وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

حمام عمومی

25 مرداد 1398 توسط نردبانی تا بهشت

دوران کودکی یادش بخیر! هیچی نداشتیم ولی دل‌ها خدایی بود و شاد و خوشحال! آن وقت‌ها بیشتر به حمام عمومی می‌رفتیم و کمتر خانواده‌ایی حمام در خانه داشت! 

ساعت سه نصفِ شب بالای سرت می‌آمدند و از خوابِ ناز بیدارت می‌کردند تا برایِ رفتن به حمام، آماده شوی. “بماند! امروز تا لنگِ ظهر خواب تشریف داریم و کسی جرأت ندارد بیدارمان کند و اگر کسی سروصدایی کند، آسمان را به زمین می‌آوریم!

این روزها هر خانه‌ایی حمام دارد اما قدردان این نعمت پروردگار نیستیم. حتی بزرگتر‌ها تعریف می‌کنند که زمان آنها، همین حمام‌هایِ عمومی هم وجود نداشت و در خانه آب گرم می‌کردند و بدن‌شان‌ را شست‌وشو می‌دادند!!”

مسافتی را با چشمان فرو رفته در خواب طی می‌کردیم و حتی نسیمِ شبانگاهی هم نمی‌توانست این خواب را از چشمان‌مان برباید! 

وقتی به حمام می‌رسیدیم آنقدر شلوغ بود که هر یک از آنها ده نفری را در خود جای داده بود! 

حمام که چه عرض کنم به قول معروف خودمان را گربه‌شور می‌کردیم و راهی خانه می‌شدیم! خواب دیگر از سرمان پریده بود و باید دوباره به رختخواب می‌رفتیم! 

یادم می‌آید در ورودیِ دربِ حیاط‌مان یک زیرزمین مخوف وجود داشت. در تاریکیِ شب که چشم، چشم را نمی‌دید هرکسی را به کام خودش می‌بلعید!

از حمام که برمی‌گشتیم، هفته نبود تلفاتی نداشته باشیم!

ماجرایِ افتادن خودم را می‌گذارم برایِ مطلب بعدی، اگر عمری بود!

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 10 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(5)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
5 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

کلیدواژه ها: ایمان به‌قلم‌خودم حمام‌عمومی زمان‌های قدیم زیرزمین‌مخوف شادی کودکی

موضوعات: دلتنگی لینک ثابت

نظر از: زهرا سادات [عضو] 
  • گلابتون
زهرا سادات
5 stars

آخی;-)
:-) :-) :-) :-)
عجب ماجرایی بود حمام رفتن های اون وقتا

1398/05/25 @ 11:21
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

آره یادته عزیزم
مثلا می‌رفتیم حموم

1398/05/25 @ 11:35
نظر از: شهید محمود رضا بیضائی [عضو] 
  • ضحی (شهیدمحمودرضابیضائی)
5 stars

با سلام و احترام جالب بود . موفق باشید. مواظب باشید دفعه دیگر جایی نیفتید.

1398/05/25 @ 11:29
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام عزیزم
ممنون از لطفت
خدا کنه از ایمانمون نیفتیم و گرنه اینها مادیات زندگی هستن

1398/05/25 @ 11:36
نظر از: ... [عضو]
...
5 stars

سلام رفته بودیم مشهد ده دوازده ساله بودم.
اونجا مجبور شدیم بریم حمام عمومی. یه خانم خیلی چاق نشسته بود و یه پارچ آب گرم پر می کرد می ریخت روی سر دختر هفت هشت سالش. اونم هر چی میخواست در بره مامانش می کشیدش و می انداختش تو بغل خودش و یه پارچ آب داغ دیگه خالی می کرد روی سرش

1398/05/25 @ 14:44
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام حدیث جونم
آره منم همچین صحنه‌هایی یادمه

1398/05/25 @ 16:34
نظر از: طوباي محبت [عضو] 
  • شكوفه لبخند
  • طوباي محبت
5 stars

سلام یاسی جان!
شما که آخه سنت نباید به این چیزا قد بده.
من یادمه حموم های عمومی رو ولی شما که آخه نسل جدیدین.

1398/05/25 @ 20:16
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

سلام طوبی جونم
نه بابا منم دهه ۶۰ هستم آجی
ممنونم از نگرانیت برا سنم

1398/05/25 @ 20:18
نظر از: طوباي محبت [عضو] 
  • شكوفه لبخند
  • طوباي محبت
5 stars

نه بابا چرا نگران باشم؟
دوست دارم یاس عزیزم و همه دخترای خوب اینجا خوشبخت بشن.الهی آمین.

1398/05/26 @ 15:34
پاسخ از: نردبانی تا بهشت [عضو] 
  • یاس کبود۱۴

انشالله عزیزم
ممنون طوباجونم

1398/05/26 @ 16:09


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

یاس کبود۱۴

مولای‌من! تقویم را ورق می‌زنم، اما غیر از سرما و یخبندان چیزی نمی‌بینم. دل مان برای بهار لک زده و چشمان مان به دنبال بهار می‌گردد. بیا تا این سکوت یخ‌زده انتظار را بشکنی و بهار را برای مان به ارمغان بیاوری. آری مولای‌خوبم! دلم گلِ یاس می‌خواهد و نرگس. دلم برای عطرِ شمیم گلِ محمدی تنگ شده است. می‌دانم تو به انتظار ما نشسته‌ای، تا برگردیم. دریغا! چنان غرق لذت هستیم که فراموش کرده‌ایم، آمدنت را. ✏ز. یوسفوند

جستجو

موضوعات

  • همه
  • احادیث اهل بیت
  • احکام شرعی
  • اطلاعیه
  • امام زمانی
  • بدون موضوع
  • حجاب
  • خاطرات تبلیغی
  • دعا
  • دلتنگی
  • دلنوشته
  • دوستانه
  • رمان
  • رمان عطر یاس من
  • رمان عطریاس
  • رمان‌سفرعشق
  • زیارت
  • سخن حکیمانه
  • سروده های من
  • سفرنامه
  • شهدا
  • صحیح‌خوانی نماز
  • طلبگی من
  • طلبگی من
  • عیدولایت
  • محرم و عاشورا
  • مناجات
  • مناسبت‌ها
  • مولودی
  • میلاد
  • نوشته های مدرسه
  • وبلاگ‌نویسی
  • وحدت بین شیعه و سنی
  • کروناویروس
  • کلیپ تولیدی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

وبلاگ دوستان

  • مهنا
  • ضحی
  • طلبگی‌ام مرا افتخار است
  • طوبای محبت
  • کویر تشنه باران
  • شورشیرین
  • مرکزندیریت حوزه علمیه خواهران

لوگو

یاس کبود

بهترین وبلاگ ها

  • فرهنگی
  • معاون فرهنگی نوشهر
  • ندا فلاحت پور
  • معاونت فرهنگی تربیتی مرکز آموزشهای غیرحضوری
  • شب های بی ستاره

گزارش تخلف

گزارش تخلف

آمار

  • امروز: 1804
  • دیروز: 760
  • 7 روز قبل: 9809
  • 1 ماه قبل: 11413
  • کل بازدیدها: 434219

پربازدیدها

  • دلم فریاد می‌خواهد
  • حمام عمومی
  • زن خوب وقتی آقاش میاد خونه...
  • کربلا دلتنگتم
  • عشق‌بازی در تاکسی!
  • چون شب باش و آرامش ببخش
  • بانوان و ورزشگاه
  • دوراهی انتخاب
  • دیوار زندگی
  • مناجات
  • ترس از ترور
  • تشکر از دوستان کوثربلاگ😘
  • قمه زنی
  • سالروز آزادسازی اسرای سرافراز
  • صبح‌انتظار
  • معرفی برای ازدواج در سرپل
  • دختر و پسر بی‌خانمان
  • سفرعشق۶۵
  • بلاتکلیفی این روزهایم
  • أین عمار

رتبه کشوری وبلاگ

    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس